داستان هاي زيبا و جالب داستان هاي زيبا و جالب .

داستان هاي زيبا و جالب

داستان كوتاه صرف شام با زني ديگر

داستان آموزنده جديد, داستان بسيار زيبا, داستان جالب, داستان جديد

صرف شام با زني ديگر داستان كوتاه صرف شام با زني ديگر

 روزي همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. او گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. آن زن مادرم بود كه چندين سال پيش از اين بيوه شده بود ولي مشغله‌هاي زندگي و داشتن سه بچه باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. به او زنگ زدم تا براي سينما و شام بيرون برويم. مادرم با نگراني پرسيد كه مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادي بود كه يك تماس تلفني شبانه و يا يك دعوت غيرمنتظره را نشانه يك خبر بد مي‌دانست. به او گفتم: « به نظر مي‌رسد بسيار دلپذير خواهد بود كه اگر ما امشب را با هم بيرون برويم. »
 


براي ديدن ادامه مطلب صرف شام با زني ديگر  اينجا را كليك كنيد

 


برچسب: ،
امتیاز:
 
بازدید:
+ نوشته شده: ۱۰ دى ۱۳۹۴ساعت: ۰۴:۰۴:۴۴ توسط:حسن موضوع:

{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :