داستان كوتاه صرف شام با زني ديگر
صرف شام با زني ديگر
روزي همسرم از من خواست كه با زن ديگري براي شام و سينما بيرون بروم. او گفت كه مرا دوست دارد ولي مطمئن است كه اين زن هم مرا دوست دارد و از بيرون رفتن با من لذت خواهد برد. آن زن مادرم بود كه چندين سال پيش از اين بيوه شده بود ولي مشغلههاي زندگي و داشتن سه بچه باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقي و نامنظم به او سر بزنم. به او زنگ زدم تا براي سينما و شام بيرون برويم. مادرم با نگراني پرسيد كه مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادي بود كه يك تماس تلفني شبانه و يا يك دعوت غيرمنتظره را نشانه يك خبر بد ميدانست. به او گفتم: « به نظر ميرسد بسيار دلپذير خواهد بود كه اگر ما امشب را با هم بيرون برويم. »
براي ديدن ادامه مطلب صرف شام با زني ديگر اينجا را كليك كنيد
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: